گل گلی
گل گلی

الان با عشقم (نگار)داشتم حرف می زدم . تلفن اتاقم زنگ زد ، محمد امین گوشی رو برداشت اومد گفت فرهاد قائمی، دوستت ِ ، من هم  با خودم گفتم حتما از بچه های کلاس نگو مسئول بسیجمون بوده ، من هم که بی خبر از همه جا گفتم بگو داره با عشقش حرف می زنه . چه می دونستم محمد امین می ره بهش می گه (هیچ وقت حرفام رو گوش نمی کرد حالا همین امروز.....).

حالا رفتم به شماره زنگ می زنم خانم ِ میگه : دختر گلم صحبتات تموم شد ؟  گفتم: اره خانم داشتم با خواهرم حرف می زدم . (من و الهام و زهرا که بسیجی فعالیم شما فاتحه ی بسیج  رو بخونین .)

بدبخت شدم ..... آبرویم رفت ،  الان تا دلتون می خواد می تونین بهم  بخندین من راضیم  ( (نه دیگه تا این حد نامردا )

                                                         فردا زبان دارم 0 می شم

can  you underestand  what do i say ?oftad 

همه عین بچه های خوب برین مسواک بزنین و بخوابین.

نگاری من  شب بخیر ( به اندازه ی روز تولدت قلب)

امیدوارم خوابم رو ببینی ، که  در این صورت توصیه می کنم اصلا نخوابی چون شاید کابوس ببینی . از ما گفتن بود

لالا لالایی خورشید لالا .......






نوشته شدهجمعه 15 دی 1391برچسب:, توسط ملاغه وکلاقه و الاغح وگاوه
.: هک شده amin hackerاین وبلاگ توسط :.